توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .
توی قصابی بودم که یه پیرزن اومد تو و یه گوشه وایستاد .
یه آقای خوش تیپی هم اومد تو گفت: ابرام آقا قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم .....
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافه***هاش ..... همینجور که داشت کارشو می***کرد رو به پیرزن کرد گفت: چی مِخی نِنه ؟
...
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: هَمینو گُوشت بده نِنه .....
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پُونصَد تُومَن فَقَط اّشغال گوشت مِشِه نِنه بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه!
قصاب اشغال گوشت***های اون جوون رو می***کند می***ذاشت برای پیره زن .....
اون جوونی که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی می***کرد گفت: اینارو واسه سگت می***خوای مادر؟
پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت: سَگ؟
جوون گفت اّره ..... سگ من این فیله***ها رو هم با ....
jaleb bud vali....